بهار و رویش دوباره
نویسنده: مجید بخشی
بهار فصل آوازخوانی دوباره پرندگان سبکبالی است که حیات مجدد و شعفانگیز
هستی به آنها انرژی بیپایانی هدیه میدهد تا از فراسوی حیات تمامی موجودات
زمین به نظاره زندگی و لحظات نیامده آن بنشینند.
دست توانای خالقی یگانه و بیهمتا به آفرینشی شکوهمند و اعجابانگیز همت میگمارد و همگان را به تماشای عظمت آن دعوت میکند تا ببینند چگونه اراده و مشیت الهی بر آن شده تا از دل طبیعت به ظاهر خفته و خواب آلوده به یک باره در همه اجزای عالم، بیداری سبز و تازه موج بزند.
بهار به همراه عطر خوش و روح بخشش آن چنان
است که حتی در دل شهرهای به رنگ آهن و سنگ درآمده امروز نفوذ میکند و
همگان را به تفکر هزار باره برای فهم عالیتر هستی راهنمایی میکند.
رویش
آرام و محجوبانه شکوفههای نورس در فصل بهار آن چنان حیرتانگیز و شادی
بخش است که دوست داری زمان متوقف شود و تو بتوانی یک دل سیر آن شکوفههای
کوچک را نگاه کنی و با آنها هم زبان و هم دل شوی.
شکوفههایی که با
نمایان کردن خود، گویی به همه هستی احترام میگذارد و همه حیات زنده شده هم
آنها را میستایند و به آفریدگارشان آفرین میگویند و در مقابل او سر
تعظیم فرود میآورند.
در فصل بهار انسانها شاهد رویش تازه گیاهان از دل خاک مرده هستند. هزاران هزار از این شکوفهها هر روز به قصد این که در میان تمامی تکرارها و لحظات عادی شده زندگی، منادی حرفی و کلامی تازه باشند از مقابل دیدگان ما میگذرند تا شاید جان خسته ما به شکوه رویش آنها پیوند بخورد و آرام بگیرد و کشتی شکسته جانمان از تلاطم همه لحظات گذشته زندگی به ساحل آرام و مطمئن بهار برسد.
وقتی در ساحل آرام بهار زندگی از کشتی
پرشتاب لحظات با اطمینان به این که به آرامش ابدی رسیدهایم پیاده میشویم
تازه درمییابیم چقدر در لحظات گذشته از خود عقب افتادهایم و حیات واقعی
چه ناباورانه از ما فاصله گرفته است.
خلاصه بهار خلاف تصور خیلی از آدمها تنها زمان آرامش و آسایش از زندگی و گذشتن از لحظات نیست، فصل آن است که به وسعت تمامی سالهای گذشته زندگیمان بیدار شویم و با برآمدن همه اجزای طبیعت همراه شویم تا حداقل یک بار بیاموزیم بیشتر از آن که خود و دست ساختههایمان را بر طبیعت تحمیل کنیم از هستی مجاورمان یاد بگیریم و زندگی ساده و بیریای آن را بیاموزیم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.